بی شک تمامی آنانکه دانشجوی دانشگاه فردوسی شده اند می دانند که آنجا بهترین دانشگاه ایران است. دانشگاه فردوسی همه چیزش زیبا بود خصوصا قرار گرفتنش در شهر مشهد.
دانشکده ای که من در آن درس می خواندم دانشکده الهیات بود. شاید رشتۀ الهیات برای برخی افراد خوشایند نباشد ولی درسها و گرایشهایی که آنجا تدریس می شد ذهن آدمی را نسبت به جهانی که در آن زندگی می کنیم با می کرد.
من و دوستانم در حیاط دانشکده زمستان 80
صمیمیت و صفایی که میان دانشجویان خوابگاهی بود هرگز در غیرخوابگاهی ها وجود نداشت. خوابگاه فجر از پنج خوابگاه مجزا تشکیل می شد که از دور شبیه قلعه دیده می شدند. این خوابگاهها حتی مدل ساختشان نیز با سایر دانشگاهها فرق می کرد. چهار تای آنها چسبیده به هم، ولی پنجمی دویست متر با آنها فاصله داشت. هر کدام نیز دو حیاط و یک حوض داشتند.
دانشگاه فردوسی دارای چندین سلف غذاخوری بود که بزرگترینشان سلف فجر نام داشت. این غذاخوری هر ساله در کشور رتبۀ اول را کسب می کرد. غذاهایی که دانشگاه فردوسی به دانشجویان می داد در هیچ دانشگاهی وجود نداشت علی الخصوص غذاهایی که در ایام عید داده می شد. بعدها برنامۀ شام را تغییر دادند و یک غذای جایگزین نیز به غذای اصلی اضافه شد تا هرکس هر کدام را که دوست داشت سفارش دهد.
من و دوستانم جلوی غذاخوری فجر
طلایی ترین دوران عمر من زمانی بود که در این دانشگاه درس می خواندم. خاطرات من از این دانشگاه شیرین ترین یادگارهای عمر من است. خوشبختانه من اکثر این خاطرات را ثبت کرده ام. عناوین زیر ماجراهایی که من در دانشگاه فردوسی داشتم. برای خواندن، روی آنها کلیک کنید:
خاطرۀ همکلاسی شوخ طبع
- ۰ ۰
- ۰ نظر